سلام اجی جونم خوبی؟ :) باریکلا جی درست حدس زدی :)))) اون بالاییه ماده بود :) اجی اون پیام قبلیت بود که فک کردی نیومده دوتا ارسال دشده بود با هم :) من واقعا نیدونم بلاگفا کی درست میشه اصن ورود به بخش مدیریتیشم سخته وارد نمیشه اصن بعضی وقتا.ولی من مجبورم دیگه باید بسوزم و بسازم :| اجییییییییی سر این عکسه که گذاشتی اینقددددددددددددددد خندیدممممممممممممم ووووووووی اجی اره من هزار بار واسم اتفاق افتاده اصن همش هیمنطروی بود .من نیدونم چرا تا بیدار بودم کسی نمیومد خونمون فقط کافی بود بخوابم یهو میدیدم خاله و دایی و همه اومدن بعدشم تا سر بلند میکردی همه میگفتن به به خوب خوابیدی؟اصن یه وضی ضایع میشدم خیلی خجالت میکشیدم .بعدشم که رفتیم یه خونه دیگه خریدیم یه تخت توی حیاطمون بود من تا دم ظهرا میخوابیدم هر وقت پامیشدم میدیدم خالم از تهران پاشدن همه اومدن بعدش صداشون میومد توی حیاط حالا میگفتم با این شکلم چطوری برم توی اون جعمع :)))))))))))) بعدشم همه با هم توجهشون جلب ورود ادم میشد :|||||||||| خیلی اصن استرس اور بود واسم.بیشترم یا دم ظهر یا دم غروب اینطوری میشد. عجب چیز یرو زنده کردی واسم :)))))))) دستت درد نکنه اجی یعنی کلی خندیدم و هی واسه خواهرام خاطره های اون زمانو تعریف کردیم :)))))))))) جالب انگیز بود اجی میسی هزارن هزار بارررررررررر.قبونت برم راستی اجی روزمره گی نویسات کم شده ها خییییییییییییییییییییلیییییییییی کم شده:( خب اجی جونم فعلا یا علی عزیزم بوسسسسسسسسسس
۲۰ مهر ۹۴، ۱۱:۵۶
پاسخ:
سلام هرمیون جونم ، خوبی؟
من یادگیریم قویه مخصوصا که تصویری هم باشه :D
منم کلی بابت این عکسه خندیدم ، خودمم یه عالمه خاطره زنده شد واسم که پر از خجولت زدگی و گرما بود :| :))))