من باهـات دردل نمیـکنم که تو ناراحـت بـشی ، حتـی بیشـتر از خـودم ، شـاید !

مـن فقـط اینـا رو بهـت میگـم کـه یه نفـر دیـگه هـم بدونـه حـال اینـروزام چجـوری بـوده و

اگـه یه روزی فرامـوش کـردم ، بیـادم بیـاره چـی به سـرم اومـده و

دیگـه تـو راه نادرسـت قـدم برنـدارم !

هـر چنـد ایـن دردهـا اینـقدر عمـیق هسـتن کـه هیـچگاه از یـاد نبـرم . .

 

ایــن هـا نـه از امـروز و فـردا کـه از دیـروز بـه مـن ارث رسـیده ان

و مـن هـر شـب تـاوان سـادگی ام را پس میـدهـم و بـس . .

18/مرداد/94