یکـی از بدتـرین اتفـاقایی که ممکـنه واسـت بیـوفته اینـه که
داری مسواک میـزنی ، یهـو عطسـه ـت بگیـره :|
اصـن یـه وضیـه :)))))
یکـی از بدتـرین اتفـاقایی که ممکـنه واسـت بیـوفته اینـه که
داری مسواک میـزنی ، یهـو عطسـه ـت بگیـره :|
اصـن یـه وضیـه :)))))
اگـه یه نفـر کـه تـا حالا نـدیدَت ازت بپرسـه به زیـبایی خـودت از یـک تـا صـد چـند میـدی ، جـوابت چـیه ؟
ایـن سـوال رو از مـن پرسیـدن ! بـعدا میـگـم کـه چـند دادم بـه خـودم :D
ب.ن: مـن بـه خـودم 70 دادم :| :)))
من باهـات دردل نمیـکنم که تو ناراحـت بـشی ، حتـی بیشـتر از خـودم ، شـاید !
مـن فقـط اینـا رو بهـت میگـم کـه یه نفـر دیـگه هـم بدونـه حـال اینـروزام چجـوری بـوده و
اگـه یه روزی فرامـوش کـردم ، بیـادم بیـاره چـی به سـرم اومـده و
دیگـه تـو راه نادرسـت قـدم برنـدارم !
هـر چنـد ایـن دردهـا اینـقدر عمـیق هسـتن کـه هیـچگاه از یـاد نبـرم . .
ایــن هـا نـه از امـروز و فـردا کـه از دیـروز بـه مـن ارث رسـیده ان
و مـن هـر شـب تـاوان سـادگی ام را پس میـدهـم و بـس . .
18/مرداد/94
همونطور کـه گفـتم قـرار شد بریـم پیـتزا ، بلاخــره با تهـدید و مـُخ زدن رفـتیم :P
طبق قـرارمون پنج شـنبه شـب دخـتر عمـم اومـد خـونمـون
فـردا صبـح سـاعتـای یـازده و نیـم مـامـانم گفـت نـاهار چی بـپزم ؟
مـن تو آشپـزخـونه بـودم و داشـتم بـه مکـالمـه ی اونـا گـوش میـدادم
بـعد دخـتر عمم اومـد تو آشپـزخونه ، بـهش گفـتم مگـه نمیـخایم بـریم بیـرون :/
گفـت بـریـم ؟
مـن: :|
رفـتم بـه خـواهـرم گفـتم مـگه نمیـخایم بـریم بیـرون :/
خـواهـرمم گـفـت خــب عـقدکـنون عمـوشـه !!
(همـون روز عصـر مـراسم عقـد ِ عمـوی نـاتنی دخـتر عمـم بـود بـرعکس :| )
مـنم بــا تـهدید گـفتم اگـه شمـا نیـاین خـودم تنـهایی میـرم :|
کـه دخـتر عمم گفـت اگـه تـا سـاعت چـهار خـونه ایم کـه بـریم !
مـنم گفـتم آره بـابا ، تا سـه و نیـم خـونه ایـم و به ایـن تـرتیـب تهـدیدم کارساز شـد :)))
ایـنم عکـس پیـتزای نـازنـین :S
خـودمم یـه عکـس گـرفتم کـه بـذارمش لای دفـتر خـاطراتـم :| :))))
خـدا میـدونه دیگـه کی بـتونم مـخ ایـنا رو بـزنم :/ :S
به جـرات میتونم بگـم تو هر فـیلم عروسی کـه از 10 15 سال پیـش بوده و تبـدیل کـردم
یـه پـسر کـه عـین زن ــا بـرقصه مشـاهده میشه :|
مـعمولنـم آدامـس میـجوه :/
هـمه مَردام بـهش زُل میـزنن :| :D
خـاک تو ســر ِ زن نمـات :)))
ایـن حکـایتی کـه میـخام بـگم رو از توی بسته بـندی ِ کیـک یـزدیام در آوردم :D
بـه نظر مـن خیـلی جـالب بـود !
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موشی دید
بـه مـرغ و گـوسفند و گاو خبـر داد
هـمه گفـتند تله موش مشکل توسـت ، به ما ربطی نـدارد !
مـاری در تـله افـتاد و زن مـزرعه دار را گـزید
از مـرغ برایـش سوپ درسـت کـردن ،
گـوسفـند را برای عـیادت کـننده گان سر بریـدن
و گـاو را برای مـراسم ترحـیم کـُشتند !!
و در ایـن مـدت مـوش از سـوراخ دیـوار نگـاه مـیکـرد و
به مشـکلی کـه به دیگـران ربط نـداشت فکـر مـیکرد !
جالـب بود نـه ؟ پس تـا حکـایت بـعد :P
امـروز عصـر کـه از خـواب بیـدار شـدم دیـدم واسـم اس اومـده !
یکـی نوشـته بـود مـن فلانیم ، یه چیـز بـگم بـه کسی نمیـگی ؟
مـنم اینـو بـا یکـی از دوسـتام اشـتباه گـرفتم و گفـتم بگـو :/
بـعد جـواب داد کـه مـن از اون شب مجلـس ازت خـوشم اومـده ، مجلـس فلانی !
مـن : تو کی هستی :/ ( البته شک کـردم کیـه :| )
اون: من فـلانیم ( یکی از اقوام درجه یک :| )
بـهش گفـتم تو واسم مـث فلانی هسـتی(داداشم کوچیکم)
اونم گفـت بیـا یـه مـدت بـا هـم بـاشیم :|
مـنم گفـتم برو بابا ، اگه دوباره اس بـدی به مامـانم میـگم
اونـم گفـت بـه جـهنم :)))
مـنم با خـودم گفـتم خـداروشکر :|
ایـن بـود داسـتان دوم امـروز مـن :)))
راسـتی مـامان بـابام امروز میـرن شمـال ، با داداش بـزرگم
دلـم واسـشون تنگ میـشه :((
جاتـون خالی امـروز در عالـم خـواب شنـیدم کـه بابام از مـامانـم پـرسید سـاعت چـنده ؟
مـامـانم گفـت سـاعت بیسـت دقیقـه بـه هشـت ـه !!
یـهو مـنو خـواهرم از جـا پـریدیم و بـا هـم گفـتیم بیـست دقیقـه بـه هشـت ـه :O
و از جـامـون نپـریدیم :|
مـامانم گـف مگـه امروز تعطـیل نیستیـن ؟ مـام گفـتیم تعطیـل ِ چی :S
بـله درسـت حـدس زدیـن ، مـا خـواب مـونده بـودیم :D
مـامانـم میـگه فـکر کـردم امـروز تعطیـلین کـه هـر دوتون بـا خیـال راحـت خـوابیـدین :/ :))))
دقیـقا یـه ساعت بیشـتر خـوابیـدم و تو اتوبوسـم اصـن خـوابم نمیـومد :)))
نمیـدونم چـرا صدای گـوشیمـون بیـدارمون نکـرده :/
ایـن بـود داسـتان اول امـروزم :))